امیر شاهی

امیر شاهی

شمارهٔ ۶

۱

واعظی بود بر سر منبر

لب به وعظ و به پند بگشاده

۲

گفت: هر مرد را بود به بهشت

چند حور لطیف، آماده

۳

عورتی پیر از آن میان برخاست

جانش اندر وساوس افتاده

۴

گفت: بهر خدای مولانا

یک سخن گوی، سوده و ساده

۵

هیچ در خلد حور نر باشد

یا بود آن همه چو ما ماده؟

۶

گفت: بنشین، که آنقدر باشد

که نمانی تو نیز ناگاده

تصاویر و صوت

نظرات