اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۱۱۷

۱

دوزخ اقلیم خودنمایی‌ها

جان مرحله برهنه‌پایی‌ها

۲

بسیار ز جانب وفاکیشان

شرمنده شدم ز آشنایی‌ها

۳

خوابی است تمام عمر در عالم

تعبیرش داغ آشنایی‌ها

۴

از عالم راه و رسم بیزارند

هم شهری و طرز روستایی‌ها

۵

از بخت سیه امیدها دارم

در تاریکی است روشنایی‌ها

۶

عاجز شده (ام) ز شکر نومیدی

رابح گشتم ز ناروایی‌ها

۷

شایسته امتیاز گردیدم

دیدم از بس که خودستایی‌ها

۸

دیدیم اسیر در گرفتاری

فارغ نخورد غم رهایی‌ها

تصاویر و صوت

نظرات