
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۱۱۸
۱
سرو شوخ من بیا تنها بیا غافل بیا
مستم و بسیار مشتاقم به جان و دل بیا
۲
پایمالت گر شود گل داغ می سوزم ز رشک
چون به بزم دیده می آیی ز راه دل بیا
۳
خاطرم نازکتر است از شیشه می دانی تو هم
تا توانی آمدن ای شوخ سنگین دل بیا
۴
برگ و بار کشت ما را نیست هنگام گداز
برق بیحاصل برو یا در سر حاصل بیا
تصاویر و صوت

نظرات