اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۱۲۶

۱

مست نازی نتوان گفت که ما را دریاب

سوی خود بین و دل اهل وفا را دریاب

۲

هر نسیمی که وزد نامه فارغبالی است

خار صحرای جنون باش و هوا را دریاب

۳

این خزانی است که از رشحه گل بسیار است؟

تا به کف آینه داری دل ما را دریاب

۴

آه سرد از تو چه پنهان نفس سوخته است

یک ره این شعله خاشاک نما را دریاب

تصاویر و صوت

نظرات