اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۱۲۹

۱

آنچه از ما می کشد حیرانی ما روز و شب

کی خجالت می کشد از دست سودا روز و شب

۲

عکس او طفلانه با آیینه بازی می کند

چون گرفت آرام در چشم و دل ما روز و شب

۳

هرزه گرد است آسمان یکدم نمی گیرد قرار

می کند اسراف عمر از کیسه ما روز و شب

۴

امتیاز خوب و زشتی نیست در زیر فلک

غرقه را یکسان بود در قعر دریا روز و شب

۵

نور و ظلمت پرده دار خلوت صبحند اسیر

کی دویی دارد به چشم مرد بینا روز و شب

تصاویر و صوت

دیوان غزلیات اسیر شهرستانی به تصحیح و تحقیق غلامحسین شریفی ولدانی - جلال الدین بن میرزا مومن اسیر شهرستانی - تصویر ۱۳۱

نظرات