اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۱۳۳

۱

دل را بسوز و درد نهان را دوا طلب

چون شعله از گداختگی توتیا طلب

۲

وحشت طراز نرگس مستش بهانه جوست

بیگانه شو از او نگه آشنا طلب

۳

آسودگی نتیجه دهد خاکساریت

صندل برای درد سر از خاک ما طلب

۴

اندوه روزگار به وارستگی گذار

درمان درد خویش ز دارالشفا طلب

۵

ترک جهان نشان دو عالم گرفته است

بی مدعا چو گشت دلت مدعا طلب

۶

با حرص گر دلت نتواند جدل کند

دست نیاز خواه و زبان دعا طلب

۷

آسودگی چکیده صاف شکستگی است

این شهد ناب را ز نی بوریا طلب

۸

پر دیده ایم نقص ندارد توکلت

زنهار اسیر مطلب خود از خدا طلب

تصاویر و صوت

نظرات