
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۱۴
۱
فسونی خوانده چشمت شیشهها را
که نرگسدان کند اندیشهها را
۲
خدایا وحشیان را رام ما کن
نخستین این تغافلپیشهها را
۳
مه نو در شفق خوش مینماید
به طاق ابرویش نه شیشهها را
۴
هر آهی بلبلی یا باغبانی
غمش گلزار کرد اندیشهها را
۵
نظر هرچند دهقان حریصی است
نفس از دل برآرد ریشهها را
۶
اسیر از چشم آهو میگریزد
به شیران تنگ دارد بیشهها را
نظرات