
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۱۴۱
۱
ز گر مخوییت آتش ز لاله زار گریخت
ز زهر چشم تو صیاد از شکار گریخت
۲
مگر به گردش چشم تو سال عاشق گشت
که عید ناشده امسال او به پار گریخت
۳
رمیده شهر به صحرا ز دل تپیدن من
به این امید که پرسد کسی چکار گریخت؟
۴
تپیدن دلی از بیقراریم گل کرد
که رنگ وعده ز سیمای انتظار گریخت
۵
هنر گداخته بودش زخلعت رنگین
گهر زشرم به دامان کوهسار گریخت
۶
وطن شناس شوم شاید از دیار غریب
شمیم گل زخجالت به خارزار گریخت
۷
مگو شرار چرا شد به سنگ خاره نهان
ز شوخی نفس سرد روزگار گریخت
تصاویر و صوت

نظرات