اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۱۴۶

۱

از آنم دل عدوی اضطراب است

که در دل یاد چشمش مست خواب است

۲

گلستان محبت را هوایی است

که شبنم خانه سوز آفتاب است

۳

دماغم تا رسید از می خمارم

طلوع نشئه چون عهد شباب است

۴

زیادت گر شود غافل گدازد

دلم از دوری آتش کباب است

۵

فراموشی است تیغ کینه خصم

تلافی در دلم نقشی بر آب است

۶

به خون خویش ما را نشئه دارد

مگر شمشیر او موج شراب است

۷

اسیر از دوست پرسیدن چه حاجت

سؤال ما که دشنامش جواب است

تصاویر و صوت

دیوان غزلیات اسیر شهرستانی به تصحیح و تحقیق غلامحسین شریفی ولدانی - جلال الدین بن میرزا مومن اسیر شهرستانی - تصویر ۱۴۴

نظرات