اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۱۵۸

۱

یک حرف شکوه از لب خشنود برنخاست

بسیار سوختیم و زما دود بر نخاست

۲

محروم داشت جلوه دیدارش از ایاز

عاشق به نا امیدی محمود بر نخاست

۳

سیلاب عشق خاک وجودم به باد داد

گردی که بر دل از غم او بود بر نخاست

۴

از بس دلم به دامن همت کشید پای

در پیش پای شاهد مقصود برنخاست

۵

مقصد ز عشق لذت سوز است اسیر و بس

شادم که داغ لاله نمکسود بر نخاست

تصاویر و صوت

نظرات