اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۱۶۳

۱

دل بی درد ز افسردن حالش پیداست

صید آزاد ز نقش پر و بالش پیداست

۲

خس نقاب آمده این شعله ز خلوتگه راز

هر کجا می روم از سینه خیالش پیداست

۳

گهر پاک چه غم دارد از آسیب حسود

لعل اگر خاک شود آب زلالش پیداست

۴

سرمه بینا شده از سایه مژگان سیاه

گوشه چشم نگار از خط و خالش پیداست

۵

همچو آیینه که در سنگ عیان است اسیر

از شب تیره من صبح وصالش پیداست

تصاویر و صوت

دیوان غزلیات اسیر شهرستانی به تصحیح و تحقیق غلامحسین شریفی ولدانی - جلال الدین بن میرزا مومن اسیر شهرستانی - تصویر ۱۵۰

نظرات