اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۱۶۶

۱

زعشق مرتبه حسن دلنشین پیداست

زشیشه جوهر این آب آتشین پیداست

۲

مخورفریب زشیرین لبان زیرنقاب

نشان آبله روی انگبین پیداست

۳

غمت نهان زکه دارم که همچو قبله نما

تپیدن دل ازآیینه جبین پیداست

۴

نهفته درلب خاموش حرص طول امل

نشان جاده زهمواری زمین پیداست

۵

کند چو شوخیت انگشتری ز حلقه زلف

فروغ دست تو چون آب در نگین پیداست

۶

نهان به باغ خیالت صبوحیی زده اند

ز چهره گل و سیمای یاسمین پیداست

۷

برای دعوی جوهر چه احتیاج گواه

چو تیغ دستی اگر هست از آستین پیداست

۸

دلی نباخته باشی به آشنایی خویش

زچهره بندی آیینه اینچنین پیداست

۹

برای حسرت من باده خورده پنداری

دلم گداخته زان روی آتشین پیداست

۱۰

فکنده شور شنیدم کسی به قلب ریا

اسیر توبه شکن بوده اینچنین پیداست

تصاویر و صوت

نظرات