
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۱۶۹
۱
از عکس تنت جیب قبا آینه زار است
پیراهن از اندام تو لبریز بهار است
۲
دایم دم صبح است در اقلیم محبت
آیینه دلان را به شب و روز چه کار است
۳
کرد از ستم آباد شب هجر خلاصم
صیاد خیال نگهت صبح شکار است
۴
از کشتن منصور غرض دفع خمار است
این ساغر می چاره خمیازه دار است
نظرات