
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۱۷۴
۱
به بزم عشق نه تنها دل شکسته پر است
پیاله می و دست نگار بسته پر است
۲
کنم به رنگ دگر هر نفس پر افشانی
زگرد راه تو گلهای دسته بسته پر است
۳
به دامگاه تو عمر سخن دراز شود
دل دویده پر و معنی نبسته پر است
۴
به فال گوش رمیدن نشسته طاقت ما
که گوشها ز سخنهای جسته جسته پر است
۵
شکار من ز چه رو یاد آن سوار کند
که در حصار غبارش غزال خسته پر است
۶
دلم زفیض جنون خونبهای میکده ها
خرابه کهنه ام از توبه شکسته پر است
۷
دلم گداخت زقرب اسیر و لطف کسی
که نقش سجده اگر در رهش نشسته پر است
تصاویر و صوت

نظرات