اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۱۸۰

۱

بسکه سودای تماشای تو پنهان در سر است

هر سر موی مرا پرواز مژگان در سر است

۲

از دل آرام سیماب جنون پرداز من

چشمه آیینه را آشوب توفان در سر است

۳

جذبه بی اختیارم تا کجا خواهد کشید

پای در زنجیر و سودای بیابان در سر است

۴

در به روی شام من صبح از شفق وا می کند

مشت خاکم را هوای ابر نیسان در سر است

۵

رنگ گل بال شکفتن می زند از خار من

بخت آلوده را شوق گلستان در سر است

۶

استخوانم را هما تعویذ عزت می کند

نشئه محرومیم از خام یاران در سر است

۷

سایه خاری به خاکم نشکند طرف کلاه

داغ بی اقبالیم زین کج کلاهان در سر است

۸

شعله رنگ سوختن می بارد از خاشاک من

بر زمین افتاده او را نگهبان در سر است

۹

می توانم ساخت از لخت جگر عمری کباب

چون اسیرم تا می گلرنگ احسان در سر است

تصاویر و صوت

دیوان غزلیات اسیر شهرستانی به تصحیح و تحقیق غلامحسین شریفی ولدانی - جلال الدین بن میرزا مومن اسیر شهرستانی - تصویر ۱۵۹

نظرات