
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۱۹۳
۱
آتش زدی به لاله، عذار اینچنین خوش است
گل گل شدی ز باده، بهار اینچنین خوش است
۲
بی او تمام وصلم و با او تمام هجر
الفت میان عاشق و یار اینچنین خوش است
۳
سیماب باج می دهم و بیخودی خراج
صبر اینچنین خوش است و قرار اینچنین خوش است
۴
گردش به بوی گل سبق جلوه می دهد
دل صیدگاه او که سوار اینچنین خوش است
۵
صوفی که منع باده کشان می نمود دوش
زد چند دور و گفت مدار اینچنین خوش است
۶
گاه از نگاه و گه ز تغافل روم ز دست
مستی چنین خوش است و خمار اینچنین خوش است
۷
بوی تو از غبار سمندش به باد رفت
ای گل پیاده شو که سوار اینچنین خوش است
۸
مستیم و بیقرار و اسیر نگاه یار
الحق نشاط سیر و شکار اینچنین خوش است
نظرات