
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۲۰
۱
چو آیینه در دل گدازم نفس را
شکستن مبادا طلسم قفس را
۲
نه بلبل نه پروانه این جذبه دارد
دهد بال پرواز من خار و خس را
۳
به یاد تو پیمانه بخشم هوا را
به بوی تو گلدسته بندم هوس را
۴
دچارم نشد ناله وگریه گاهی
که سازم پریشان دماغ جرس را
۵
مرا زور می بس نیندیشم از کس
بگیرم قدح را ببندم عسس را
۶
زداغش چه آیین که در دل نبستم
چراغان کنم تا گلستان قفس را
۷
ز ویرانی آبادتر خانه عشق
نسیمی کند شهر بند هوس را
۸
اسیر محبت مرا می شناسد
ندانسته ام کم ز خود هیچکس را
نظرات