
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۲۰۸
۱
می تواند جوش زد تا آسمان آخر دل است
می تواند داشت تیری در کمان آخر دل است
۲
می تواند آسمان را چون پر پروانه سوخت
می تواند زد زمین را بر زمان آخر دل است
۳
بسته بر بازو جگر پرداز تعویذی چو عشق
همچو نامردان نمی ترسد ز جان آخر دل است
۴
رستمی کرد است عمری با سپاه درد و داغ
می زند خود را به قلبی ناگهان آخر دل است
نظرات