اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۲۱۰

۱

جلوه باغ نظر و چهره گلستان دل است

طره بی سر و سامان سرو سامان دل است

۲

اینقدر حیله ندانم ز که آموخته است

می خورد خون دل اما قسمش جان دل است

۳

دیده در پرده کند شمع تماشا روشن

شب قدری که تماشای تو مهمان دل است

۴

جلوه هر نفسم شعله آتشبار است

سینه پروانه شود جوش چراغان دل است

تصاویر و صوت

دیوان غزلیات اسیر شهرستانی به تصحیح و تحقیق غلامحسین شریفی ولدانی - جلال الدین بن میرزا مومن اسیر شهرستانی - تصویر ۱۷۳

نظرات