اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۲۱۷

۱

هر چند باده قوت دل و شربت گل است

با شیشه دشمنیم که خون دار بلبل است

۲

جور تو را چو شهد نموده است عاقلی

این زهر خوشگوار که نامش تحمل است

۳

گر خوی عشق پاک ندانی بیان کنم

بوی گل و فروغ می و اشک بلبل است

۴

در چشم دیگران خس و خاشاک و خار باد

در پیش ما غبار رهش نکهت گل است

۵

عبرت ز وضع شعله و اخگر توان گرفت

هر آرزو که هست به بند تنزل است؟

۶

اکسیر همت دل درویش ما شود

آن کیمیا که اسم شریفش توکل است

۷

تمکین عشق پاک کم از حسن پاک نیست

مگذر ز حق جواب تغافل تغافل است

۸

ترسم میانه من و بلبل جدل شود

پر ماجرای شوخ میان تو و گل است

۹

با فکر لعل او که به خاطر نمی رسد

خون سازد آن کسی که اسیر تأمل است

تصاویر و صوت

دیوان غزلیات اسیر شهرستانی به تصحیح و تحقیق غلامحسین شریفی ولدانی - جلال الدین بن میرزا مومن اسیر شهرستانی - تصویر ۱۷۳

نظرات