
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۲۱۸
۱
از نگاهش خلد ایما پر گل است
از رخش باغ تماشا پر گل است
۲
خواب آسایش به چشم ما کند
خار دارد نقش دنیا پرگل است
۳
با خیال او سفرها کرده ایم
عالم از نقش پی ما پر گل است
۴
دامن قاتل نگیرد خون ما
کی شود پژمرده هر جا پرگل است
۵
نسبتی دارد گهر با اشک ما
از صدف آغوش دریا پرگل است
۶
مزد خوی نازک سنگین دلان
از شرر دامان خارا پر گل است
۷
سوختیم از گرمی خوی کسی
دامن خاکستر ما پرگل است
۸
دیده گرد ترکتازش را شفق
از زمینها آسمانها پر گل است
۹
از گل خمیازه آغوش او
جیب و آغوش کمانها پر گل است
۱۰
نیست یک سنگ از برای شیشه ای
از سرشکم کوه و صحرا پر گل است
۱۱
شکوه خون گرید ز دست ما اسیر
روزگار از قصه ما پر گل است
نظرات