
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۲۲
۱
داشتی مخصوص من تا لطف عام خویش را
کردی آزاد از غم عالم غلام خویش را
۲
در محبت داده ام آیینه دل را جلا
پخته ام در آتشی سودای خام خویش را
۳
عشق نگذارد که بنشیند غباری بر دلم
کی کند ساقی به خاک آلوده جام خویش را
۴
خاطر صیاد چون شد جمع از صید اسیر
کرد رشک گلستان فیض دام خویش را
تصاویر و صوت

نظرات