اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۲۲۴

۱

گر شود همسایه زلفت صبا نامحرم است

ور شود همخوابه چشمت حیا نامحرم است

۲

شد چراغم روشن از خاکستر بخت سیاه

بعد از این آیینه دل را صفا نامحرم است

۳

تا دعای دوست شد ورد دل خلوت نشین

گر اثر باشد زبان وقت دعا نامحرم است

۴

آشنای عشق را با روشنایی کار نیست

کلبه تاریک عاشق را ضیا نامحرم است

۵

حسن را هر چند حیرت پاسبان باشد اسیر

گر شود آیینه او چشم ما نامحرم است

تصاویر و صوت

نظرات