اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۲۳۳

۱

ز فیض گریه چمن یک بساط چیده ماست

بهار نشئه می حاصل رسیده ماست

۲

چراغ حسن بود روشن از فروغ حجاب

گلی که خنده ندانسته نور دیده ماست

۳

گلی زگلشن عیش گذشته می چینم

بهار رفته نشان دل رمیده ماست

۴

به رنگ و بوی گل از یاد خویشتن رفتم

وداع اول شوق سفر ندیده ماست

۵

ز پرتو گل روی تو صبح و شام یکی است

نقاب جلوه حسنت حجاب دیده ماست

۶

شراب حسرت سرشار ساغری دارد

دل گداخته پیمانه کشیده ماست

۷

اسیر سر زگریبان آسمان نکشد

جنون که درد شراب به سر دویده ماست

تصاویر و صوت

نظرات