
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۲۴۱
۱
امتحان خلق دل پامال سودا کردن است
عشق عبرت کردن آزار تماشا کردن است
۲
چشم خونگرمی ز هر افسرده خونی داشتن
نبض آتش ز آستین موج پیدا کردن است
۳
خواب راحت دیده ای نام تحمل می بری
سخت جانی با دل نازک مدارا کردن است
۴
ممسکان را دست در عالم فشاندن چون سراب
پنجه مومین ز تاب شعله گیرا کردن است
۵
هر سبک اندیشه را محرم شمردن جاهلی است
راز دل بر صفحه آیینه انشا کردن است
۶
اینقدر دانم که در بزم گدا با محتشم
خرم از هر مدعا گشتن به دل جا کردن است
۷
پرتو حسن تو از سیمای هستی یافتن
صبح در آیینه دریا تماشا کردن است
۸
راز او فهمیدن از مکتوب اشک آلودگان
سیر عکس گلستان در جوی صحرا کردن است
۹
اختلاط عقل دوراندیش با شغل جنون
در دل اسباب پریشانی مهیا کردن است
۱۰
بینوا کاری ندارد با کسی فکر اسیر
مصرعی از معنی بیگانه طمغا کردن است
تصاویر و صوت

نظرات