
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۲۴۶
۱
ساغر باده شرمسار من است
عیش زندانی بهار من است
۲
تشنه بیقراریم چو سپند
گره سوختن به کار من است
۳
باده پیماست هر زمان با غیر
نتوان گفت یار یار من است
۴
تا در آن آستانه خاک شدم
آسمان تشنه غبار من است
۵
مطلبم غیر نامرادی نیست
عشق امید روزگار من است
۶
شده ام تا عزیز کرده عشق
خوشدلی ننگ اعتبار من است
۷
آشنایان جگر خراشانند
هر که بیگانه تو یار من است
۸
سوختم زان نگه چو شمع اسیر
شعله لوح سر مزار من است
تصاویر و صوت

نظرات