اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۲۴۷

۱

دریا نمی ز اشک نمک پرور من است

دوزخ تفی ز گرمی خاکستر من است

۲

دردسر خمار ندانسته ام ز چیست

نومیدم و شکسته دلی ساغر من است

۳

دیوانگی به مکتب خاموشیم نشاند

سربسته راز بیخبری دفتر من است

۴

هر ساعتم به رنگ دگر سوخته است عشق

طرح بهار گرده خاکستر من است

۵

بیگانگی مکن که نکو می شناسمت

هر خون که کرده تیغ تو زیر سرمن است

۶

تا پرگشوده ام شده ام صید بی غمی

پرواز برق خرمن بال و پر من است

۷

گردید عقل درد ته ساغرم اسیر

تا نشئه شراب جنون آور من است

تصاویر و صوت

نظرات