اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۲۵۰

۱

کشته ناز تو کی با کش ز طعن دشمن است

زخم تیغت چون حمایل شد دعای جوشن است

۲

خویش را هر چند عاقل می نمایم در لباس

خون صد چاکم فزون در گردن پیراهن است؟

۳

گر بود چشم تری گرد کدورت توتیاست

خاک شورانگیز غربت سرمه چشم من است

۴

گردن مینا به مستان نامه سربسته است

خون مکن زاهد دل ما را که مضمون روشن است

تصاویر و صوت

نظرات