اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۲۵۸

۱

تماشاگاه دل چشم سیاه است

که هر زخم نگاهش عیدگاه است

۲

ز شرم بی زبانی بر تن من

سر هر مو زیان عذر خواه است

۳

چرا مستغنی از عالم نباشد

غمت را چون دل من دستگاه است

۴

ز راهم کی برد هر نقش پایی

نگاهم سر به راه شاهراه است

۵

اسیر از آسمان باکی ندارم

چو نادانی مرا پشت و پناه است

تصاویر و صوت

نظرات