
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۲۵۹
۱
با سمند تو مگر مه به گرو تاخته است
که ز رفتار فرومانده و دل باخته است
۲
بنویسید به صیاد ز خون دل من
که گرفتاری مرغان قفس ساخته است
۳
در گلستان به چه رو چهره تواند گشتن
گل که در پیش تو صد جا سپر انداخته است
۴
کی شود از غمت افسرده که این سینه گرم
بهر مرغ دل از آتش قفسی ساخته است
۵
گر نگنجد به دلم غیر خیالت چه عجب
آنکه این آینه را ساخته پرداخته است
۶
بهر مرغ دلش از سینه صد چاک اسیر
زخم شمشیر تو طرح قفس انداخته است
نظرات