
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۲۶۳
۱
کار نفس ز جلوه رنگین گذشته است
تا دیگر از دلم به چه آیین گذشته است
۲
رشکم برای عرض تجمل برد به باغ
چاک دلم ز دامن گلچین گذشته است
۳
از سرگذشتگی هنر بسمل تو نیست
کاری که کرده از سر تحسین گذشته است
۴
یا رب مباد راز دلم نقل مجلسی
در خاطر آن تبسم شیرین گذشته است
۵
تا بیخودم شراب جنون می کشم اسیر
کارم ز عقل و هوش و دل و دین گذشته است
تصاویر و صوت

نظرات