
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۲۶۶
۱
از اشک و آه من گل و سنبل شکفته است
از ناله ام ترانه بلبل شکفته است
۲
سیر خزان تنگدلی کرده ایم ما
آن کس بهار کرده که گل گل شکفته است
۳
هرکم نگاهیش ز دلم برده حیرتی
این غنچه در بهار تغافل شکفته است
۴
نشتر خلد به دیده خصم از غبار ما
گلها ز فیض خار تحمل شکفته است
۵
در نوبهار گریه ما بی رخش اسیر
نه غنچه خنده کرد و نه گل شکفته است
نظرات