
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۲۶۸
۱
به جنون عشق مایل افتاده است
پیر ما سخت جاهل افتاده است
۲
نمک تازه می زنم به کباب
آتش از گریه در دل افتاده است
۳
طفل اشکی است بحر از مژه ام
که به دامان ساحل افتاده است
۴
چون نباشد زگریه خانه خراب
دیده را کار با دل افتاده است
۵
مکن از جور یار شکوه اسیر
از تو هر چند غافل افتاده است
نظرات