
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۲۷۴
۱
گلستان شرم و گلزار حیا آورده است
هر تغافل صد نگاه آشنا آورده است
۲
جنگش از صلح آشناتر صلحش از جنگ آه آه
اینقدر شوخی ندانم از کجا آورده است
۳
بنده رویش توان شد تندی خویش نگر
قاصد ما نامه را رو بر قفا آورده است
۴
ای که می پرسی چرا سیلاب خون شدگریه ات
تیر او بر دل نمی دانی چها آورده است
۵
چاک از دلها به دلها می دود چون رازها
از سر کویش گلی باد صبا آورده است
۶
توبه گر صد ساله باشد می توان می خورد اسیر
ساقی تکلیف پیغام هوا آورده است
نظرات