اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۲۸۰

۱

بی جام و شیشه چشم تو خمار بوده است

بی نوبهار روی تو گلزار بوده است

۲

جان کشته شهادت و دل تشنه وصال

در خون تپیدنی چقدر کار بوده است

۳

در خواب پای خم شده با کعبه همسفر

آن را که جذبه تو طلبکار بوده است

۴

روزی که جام شور به منصور داده اند

هر کس به قدر خویش گرفتار بوده است

۵

بیهوشیم نگر به چه آگاهیی رسید

توفیق در پیاله سرشار بوده است

۶

زان جنگجو شکایت بیجا مکن اسیر

دایم جفا عزیز و وفا خوار بوده است

تصاویر و صوت

نظرات