اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۲۸۶

۱

مطرب ترانه ای که دماغم رسیده است

از آب شعله میوه باغم رسیده است

۲

آیینه خانه دل بیدار گشته ام

این پرتو از کدام چراغم رسیده است

۳

مجنون به گرد جوش و خروشم نمی رسد

بوی بهار دل به دماغم رسیده است

۴

در پای سرو شیشه و گل جوش می زند

زین باده تا دماغ ایاغم رسیده است

۵

دیوانگی برو که نبینی خمار غم

دایم به دولت تو دماغم رسیده است

۶

هر دم گلش به رنگ دگر غنچه می شود

حرف لبت به گوش ایاغم رسیده است

۷

در راه گفتگوی تو غیر از اسیر نیست

کی جستجوی کس به سراغم رسیده است

تصاویر و صوت

نظرات