
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۲۹۰
۱
دشت جنون ز فتنه چشم تو دیده ای است
هر موج اشک خیل غزال رمیده ای است
۲
یک عمر در شکنجه امید بوده ایم
هر ذره خاک ما دل منت گزیده ای است
۳
چون خامه سر به راه طلب را دلیل نیست
صحرا زجاده صفحه مسطر کشیده ای است
۴
شور شراب پیر ز دنیا گذشته است
گرد جنون جوان به منزل رسیده ای است
۵
در صیدگاه فتنه مجال گریز نیست
تیر قضا به بند کمان کشیده ای است
۶
صیاد عشق را که چمن دامگاه اوست
بوی بهار وحشی در خون تپیده ای است
۷
ممنون التفات گرانجانی خودیم
مشت غبار ما نفس آرمیده ای است
۸
ما را ز دل به کعبه مقصود برد اسیر
توفیق ما که خضر بیابان ندیده ای است
تصاویر و صوت

نظرات