اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۲۹۰

۱

دشت جنون ز فتنه چشم تو دیده ای است

هر موج اشک خیل غزال رمیده ای است

۲

یک عمر در شکنجه امید بوده ایم

هر ذره خاک ما دل منت گزیده ای است

۳

چون خامه سر به راه طلب را دلیل نیست

صحرا زجاده صفحه مسطر کشیده ای است

۴

شور شراب پیر ز دنیا گذشته است

گرد جنون جوان به منزل رسیده ای است

۵

در صیدگاه فتنه مجال گریز نیست

تیر قضا به بند کمان کشیده ای است

۶

صیاد عشق را که چمن دامگاه اوست

بوی بهار وحشی در خون تپیده ای است

۷

ممنون التفات گرانجانی خودیم

مشت غبار ما نفس آرمیده ای است

۸

ما را ز دل به کعبه مقصود برد اسیر

توفیق ما که خضر بیابان ندیده ای است

تصاویر و صوت

دیوان غزلیات اسیر شهرستانی به تصحیح و تحقیق غلامحسین شریفی ولدانی - جلال الدین بن میرزا مومن اسیر شهرستانی - تصویر ۲۰۴

نظرات