
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۲۹۶
۱
از خوی تو عالم چمن شعله نگاری است
هر دود دل سوخته بویی ز بهاری است
۲
پیداست دلی هر طرف از شبنم اشکی
رنگین چمن گریه ما آیینه زاری است
۳
تاج زر و خفتان گل ارزانی گلشن
چون شعله کله گوشه ما سایه خاری است
۴
بیهوشی ما درگرو جام و سبو نیست
کیفیت منصور از این باده خماری است
۵
ننگ عدم است آنکه نه دل زنده عشق است
بی یاد تو آیینه ما سنگ مزاری است
۶
ای عربده جو خیل سپاه تو کم از کیست
هر سرو سپهداری و هر لاله سواری است
۷
از آمدن و رفتن قاصد چه گشاید
مکتوب اسیران شکن زلف عیاری است
نظرات