
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۳۰۰
۱
دو جهان از کتاب دل ورقی است
زندگی سطری و فنا سبقی است
۲
تب رشک که سوخت گلشن را
غنچه تبخاله ای و گل عرقی است
۳
گل خورشید غنچه می خندد
صبح بی باده شام بی شفقی است
۴
هنر از عیب می توان دانست
عالم آیینه خانه سبقی است
۵
می گریزم اسیر از آزادی
دل بی داغ لکه بهقی است؟
نظرات