اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۳۰۷

۱

خموشیها عجب شیرین زبانی است

لب کم حرف رنگین داستانی است

۲

سر هر خار این صحرای خونخوار

نشان بیرق صاحبقرانی است

۳

اشارتهای مدهوش زمانه

تغافلهای خاموش بیانی است

۴

میندیش از خم بازوی سرکش

خدنگ هر کج اندیشی کمانی است

۵

چه پرسی از دیار خاکساری

گل هر سرزمینی آسمانی است

۶

شب و روز و مه و سالش بهار است

کدوی باده پیر دل جوانی است

۷

اسیر عشق را در وادی شوق

زهر گامی پیامی آسمانی است

تصاویر و صوت

دیوان غزلیات اسیر شهرستانی به تصحیح و تحقیق غلامحسین شریفی ولدانی - جلال الدین بن میرزا مومن اسیر شهرستانی - تصویر ۲۱۴

نظرات