اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۳۱۷

۱

در دامت آن غبار که بر بال و پر نشست

شد توتیای بینش و در چشم تر نشست

۲

صبحش نوید دولت بیدار می دهد

خورشید طالعی که شبی بیشتر نشست

۳

پروانه چراغ دل روشن من است

شبهای انتظار تو نقش سحر نشست

۴

پرواز عندلیب چکد از غبار من

نقش شکسگتیم ز گل بیشتر نشست

۵

نظاره بود نو سفر آشیان که باز

آمد ز گلشن دل و در چشم تر نشست

۶

شوقم گل همیشه بهار دل است اسیر

در دیده یار از همه کس پیشتر نشست

تصاویر و صوت

نظرات