
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۳۲۰
۱
جفا جویی سپند آتش اوست
اجل مزدور خوی سرکش اوست
۲
چو دید از سرگرانی کار ما ساخت
تغافل تیر روی ترکش اوست
۳
به چشمم آشنا می آید از دور
مگر خورشید گرد ابرش اوست
۴
اسیر از نا امیدی شادکام است
مگر حسرت شراب بیغش اوست
نظرات
محمد خراسانی