اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۳۲۲

۱

آنچه دل را می نوازد درد بیدرمان اوست

آنکه جان را زنده دارد آتش پنهان اوست

۲

دیده از مکتوب زخم تازه ای روشن نکرد

دل شهید انتظار قاصد پیکان اوست

۳

تا غبار غیر ننشیند به طرف دامنش

سرزمین دیده من عرصه جولان اوست

۴

گرم شد بازار چاک سینه در فصل بهار

نکهت پیراهن گل گردی از دامان اوست

۵

هر که از یاد تو شد در مصر تنهایی عزیز

گر به بزم وصل یوسف جا کند زندان اوست

۶

از دلم چون غنچه می روید شکستن هر نفس

شیشه من خانه زاد ساغر پیمان اوست

۷

عشق هر جا از کمال خود سخن گوید اسیر

شاه بیت آفرینش حرفی از دیوان اوست

تصاویر و صوت

نظرات