اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۳۲۳

۱

کرده خونم را صف مژگان چراغان زیر پوست

موج نشتر می زند نبض شهیدان زیر پوست

۲

بیش از این با حسرت سرشار بازی چون کنم

بند بندم تا به کی رقصد چو طفلان زیر پوست

۳

می توان از پوست پوشی ملک دارایی گرفت

داد شهرت می زند طبل سلیمان زیر پوست

۴

رشک گو خونم بریز و شوق گو نامم مبر

عضو عضوم می تپد از دل چه پنهان زیر پوست

۵

پیچ و تابم بیش از این شبهای بیتابی مپرس

گشته مغز استخوانم سنبلستان زیر پوست

۶

وصف رویت می کنم چون غنچه رسوا زیر لب

بوی زلفت می کنم چون نافه پنهان زیر پوست

تصاویر و صوت

نظرات