اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۳۳۹

۱

بی غرض چون گردد الفت محرم و بیگانه کیست

ساقی مجلس که و مهمان که صاحبخانه کیست

۲

از نگاه حیرتم خون سمندر می چکد

در چراغانی که دل پر می زند پروانه کیست

۳

هر شکست خاطری چاک گریبان گل است

کس چه می داند که در معموره و ویرانه کیست

۴

مجلسی آماده می بینی نمی دانی چه سود

آنکه می گرداند از شام و سحر پیمانه کیست

۵

هر کجا دیوانه ای بینی زیارت می کنی

گر بدانی خانه پرداز دل دیوانه کیست

تصاویر و صوت

نظرات