
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۳۴۱
۱
رفت از پیر و جوان طاقت و کس پیدا نیست
عالمی گشته گرفتار و قفس پیدا نیست
۲
همچو آن شعله که از دود نگردد پیدا
بسکه پیچیده به دل آه نفس پیدا نیست
۳
می کشد زارم و از شوق به خود می بالم
که در این معرکه یک اهل هوس پیدا نیست
۴
در دلم غیر خیال تو تجلی نکند
که در این آینه عکس همه کس پیدا نیست
نظرات