اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۳۵۲

۱

گرچه از سامان حیرانی نظر درویش نیست

جلوه بسیار است دل را یک تماشا بیش نیست

۲

سیر کردم عالم الفت خوشا بیگانگی

هجر و وصل دوستان خواب و خیالی بیش نیست

۳

نکهت گلدسته قسمت نمی سازد به کام

هیچ اگر نبود کسی را در جهان درویش نیست

۴

هر میی دارد خماری گرچه صاف حیرت است

کامجویان کامجویان نوشها بی نیش نیست

۵

رفتگان بیهوده از گردون شکایت کرده اند

خانمان برهم زنی چون عشق کافر کیش نیست

۶

لب اگر بر هم زنی مجنون جوابت می دهد

تا عدم از ملک هستی راه حرفی بیش نیست

۷

گشت معلومم نگاهش هرزه گردی کرده است

هیچکس در پیش چشمش چون تغافل کیش نیست

۸

سینه صافم گشته ام در کوچه دلها اسیر

هیچکس را دشمنی بدخواه تر از خویش نیست

تصاویر و صوت

دیوان غزلیات اسیر شهرستانی به تصحیح و تحقیق غلامحسین شریفی ولدانی - جلال الدین بن میرزا مومن اسیر شهرستانی - تصویر ۲۳۴

نظرات