
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۳۶
۱
بی رخت شکوه ز بخت سیهی نیست مرا
لاف طاقت زده ام کم گنهی نیست مرا
۲
دیده گر جلوه گه گلشن امید شود
همچو نرگس سر و برگ نگهی نیست مرا
۳
حلقه دام در این سلسله محراب دعاست
ورنه در هر دو جهان سجده گهی نیست مرا
۴
می زند سوز دلم طعنه به آرام سپند
به ز آتشکده آرامگهی نیست مرا
نظرات