
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۳۶۵
۱
عاشق آن روز که جا در خم آن دام نداشت
کلفت دایمی الفت هر خام نداشت
۲
باده را شیشه کم ظرف ز جوش افکنده
در گلستان خم از عربده آرام نداشت
۳
دل ما آینه راز دو عالم شده است
می توان گفت که جمشید هم این جام نداشت
۴
سبزه از لاله صد رنگ برون آورده
با دعا گوی چو من این همه دشنام نداشت
نظرات