
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۳۶۹
۱
دلم با سوز پنهانی سری داشت
که چون گردون کف خاکستری داشت
۲
خیالش هم مرا در پرده می سوخت
اگر با خود گمان دیگری داشت
۳
دل ما دعوی اعجاز می کرد
اگر دیوانگی پیغمبری داشت
۴
نشد صید پریشان اختلاطی
جنون در کشور ما لنگری داشت
۵
غبارم عمرها پرواز می کرد
چو دور افتادگی بال و پری داشت
۶
اسیر از خاطر او می گذشتم
اگر باغ فراموشی بری داشت
نظرات